بكوشيد پيش از آنكه كسي را داوری كنيد، او را درك كنيد.
اما درست وقتی که یاد میگیریم چطور بدون آنها زندگی کنیم
ﺑﺨــﺎﻃــــﺮِ ﺗﻤــﺎﻡِ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾــــﯽ ﮐــﻪ ﺩﺭ
ﺣـــﺪِ ﯾﮑـــــ ﻓﮑـــﺮ ﻣﺎﻧـــﺪﻧــﺪ!!!
...
ﺑﺨﺎﻃـــــﺮِ ﺷﺒـــــــ ﻫﺎﯾـــﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻧـــﺪﻭﻩ ﺳﭙﺮﯼ ﻛـــﺮﺩﯾـــﻢ ...
ﺑﺨﺎﻃـــﺮِ ﻗﻠﺒـــﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻟِﻪ ﺷــــﺪ ...!
ﺑﻪ ﺧﺎﻃــــﺮِ ﭼﺸﻤﺎﻧـــﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ
ﻣﺎﻧﺪﻧــــﺪ!!!
ﯾﻜــــــــــــــ ﺩﻗﯿﻘــﻪ ﺳﻜﻮﺗـــــــــــ!
ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡِ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷـﺎﺩﯼ ﺧــﻮﺩ ﺭﺍ ...
ﺑﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘــــــ ﮐﺮﺩﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻧــﺪ!!!
ﺑﺨﺎﻃﺮِ ﺻﺪﺍﻗﺘـــــــ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻫــﺎ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺘــــــ ...
ﺑﺨﺎﻃـــﺮِ ﻣﺤﺒّﺘــــ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻭﺍﻗﻊ ﮔﺮﺩﯾـــﺪ!!!
ﯾﮑــــــــــــ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﮑﻮﺗـــــــــــــ !!!
ﺑﻪ ﺧﺎﻃـــﺮِ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾــــﯽ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺘـــــــ ﮔﻔﺘﻪ ﻧﺸـــﺪ!!!
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﺩﯾــــــﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷــــﺪ !...
نَفت تی شین/ماهی تی شین /ماشین تی شین
می لاحاف آسمانِه / تُشک زمین
نَخایَم دیل بُوسُوجانی می غَمِ
صَد تا آلو کَمِ خالوُ شیکَمِ
تی پیلی تَری تِرِه بَدَرد خورِ
تی صابون می یَقه چرک نشوره
انسان ، آهسته آهسته عقب نشینی می کند .
هیچکس یکباره معتاد نمی شود
یکباره سقوط نمی کند
یکباره وا نمی دهد
یکباره خسته نمی شود ، رنگ عوض نمی کند ، تبدیل نمی شود و از دست نمی رود.
زندگی بسیار آهسته از شکل می افتد
و تکرار و خستگی ، بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می کند.
باید بسیار هشیار باشیم و نخستین تلنگر ها را ، به هنگام و حتی قبل از آنکه ضربه فرود آید ، احساس کنیم .
هرگز نباید آن روزی برسد که ما صبحی را با سلامی محبانه آغاز نکنیم .
خستگی نباید بهانه یی شود برای آنکه کاری را که درست می دانیم ، رها کنیم و انجامش را مختصری به تعویق اندازیم .
قدم اول را ، اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم ، شک مکن که قدمهای بعدی را شتابان بر خواهیم داشت.
ما باید تا آخرین روز زندگی مان _ که اینگونه به دشواری بر پا نگهش داشته ییم _ تازه بمانیم .
به خدا قسم که این حق ماست
تو با من چه کردی که با او کنی
به خاطر اینکه تو لایق آرامشی !
تا نباشد کششی کوشش عاشق دیوانه به جایی نرسد
این بار وقتی آمدی
دستانت را
روی قلبم بگذار
تا بفهمی این دل با دیدن تو نمی تپد
می لرزد ... !
يه سريا با درد بزرگ و پخته ميشن يه سريام ضعيف و پوچ...
به نظرم به هر حال دايره ي فهم انتهايي نداره..!
زیرا من شبیه تو نیستم.
تو هم خوشحال باش که خودت هستی
چون اصلا ً شبیه من نیستی.
برای همین است که ما میتوانیم با هم دوست باشیم
و چه خوب است دوستی دو انسان مثل ما
که اصلا ً شبیه هم نیستند
اما همدیگر را دوست دارند...
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا ...پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم
به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد
ببین برادر چگونه در شبهای بی تابی قرصهای مقدس را میبلعم . . ودر من بدن دردهایی زوزه میکشند
هر چه فکر میکنم هیچ چیز مرا به زندگی وابستگی نمی دهد، هیچ چیز و هیچکس...
صادق هدایت / زنده به گور
در دنيا تنها كسي موفق ميشود كه به انتظار ديگران ننشيند و همه چيز را از خود بخواهد...
اونموقس كه با خدا معامله ميكني!
بيست سال بعد
بابت كارهايي كه نكرده اي بيشتر افسوس مي خوري تا بابت كارهايي كه كرده اي.
بنابراين ، روحيه تسليم پذيري را كنار بگذار
از حاشيه امنيت بيرون بيا ، جستجو كن ، بگرد ، آرزو كن و كشف كن!
مارک تواین
چقدر رنج آور است زمانی که به کسی احساس خوبی داریم و او نه تنها این احساس را حس نمیکند بلکه به ما بدگمان نیز میشود
اینجاست که یا ما درست نفهماندیم
یا او نفهم است.
به زندگی دهن کجی کرده ایم! اگر چه به قدر الاغ چیز سرمان نمی شود و همیشه کلاه سرمان می رود، اما خودمان را باهوشترین مخلوق تصور می کنیم!
"صادق هدايت"
وقـتـی در مــقابـل مــن مـی ایـستـی و نـگاهـم مـی کـنی،
تـو از غـمی کـه در وجـود مـن وجـود دارد چـه مـی دانـی
و مــن از غـم تــو چـه چیــزی می دانـم ...؟
اگــر غمـگیـن در مـقابـل تـو بــایـسـتم و از غـمم بـرایـت بـگویـم،
تــو چـه مــی فــهـمی ...؟
هـمچـنــان وقـتی کـه بـرای تــو از جــهنم مـی گــویـند.
آیــا تــو گــرمــا و
دردنــاک بـودن آنــرا درک خواهـی کــرد ...؟
تــنـها بـه همـین دلــیل اسـت کــه مــا انـسان هـا مـی بـایـسـت
بـا نـــهایـت ادب،
عـلاقـه و تــفـکر در مقابـل هـم بـایـسـتـیم
چــونـان کـه گــویی در مــقـابـل جـــهنــم قـــرار گــرفـتـه ایـم